سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

آسمون زندگی مامانی و بابایی

پسرک خواستنی من

سلام عزیز دلم وای که چقدر بزرگ شدی تو ! امروز گذاشتمت توی روروک کلی واسه خودت توی آشپزخونه تابیدی . عزیز دلم علاقه وافری داری که همه چیزو با دهنت مزه مزه کنی اما دیشب شیشه رانیتیدین رو که دادم دستت نگاهش میکردی و میخواستی درشو باز کنی اصلا شیشه رو سمت دهنت نبردی .مامانی خیلی باهوشیاااااااااااااااااا یه وقتایی هم توی سرو صداهایی که از خودت درمیاری میگی اممی (ommi) یا مااااامااااااااا . اون موقع است که دلم واست آب میشه . چند وقتی هم هست که دمر میشی اما خیلی دوست نداری دمر بمونی . وای که چقدر دوست داشتنی شدی تو پسر طلا جوجه من یه ور میشی تا با دهنم پشت گردنو دستت پخ پخ کنم و تو قاه قاه بخندی . دووووووووووووست...
18 ارديبهشت 1391

واکسن 4 ماهگی

سلام عزیز دلم پسر شجاع . پسر قوی . جوجوی خواستنی من  امروز بردمت واکسن 4 ماهگیت رو بزنم فقط 20 ثانی گریه کردی تا باهات حرف زدم آروم شدی دردت به سرم مامانی اصلا تب نکردی . جوجوی من فقط یه کم بی حوصله شدی . از قطره استامینوفن هم اصلا خوشت نیومد . من نچشیدم ولی فکر کنم حسابی تلخه .با این که بعدش بهت آب دادم ولی خیلی قیافه تو تو هم میکردی . دوووووووووووووست دارم پسر طلاییییییییی ...
10 ارديبهشت 1391

این پسره آوازه خون شده

سلام قربون قد وبالات بشم من الهی پسر طلایی تازگی ها صبح به صبح که بیدار میشی برام شروع به آواز خوندن میکنی . دیروز آروم میزدم رو لبات ، از قطع و وصل شدن صدات حسابی کیف میکردی و به آواز خوندنت ادامه میدادی. فدااااااااااات بشم من مامانی. عزیزکم روز جمعه رفتیم گلخانه خیلی خوش گذشت بعدش هم رفتیم خونه خاله مرضی که شما اون جا خیلی بیقراری کردی . حالا نمیدونم به گرده گلها حساسیت داشتی ؟ کسی چشمت کرده بود؟ (آخه گلخانه  خیلی شلوغ بود) ، جاییت درد میکرد ؟ خلاصه هم خودت اذیت شدی هم من و بابایی از مهمونی هیچی نفهمیدیم . حالا باز خدا رو شکر که مریض نشدی .  راستی فردا هم قراره دختر عموت به دنیا بیاد . این چند وقت...
3 ارديبهشت 1391
1